از پوشاک گرفتن نفسم
از وقتی گل مامانی و بابایی مریض شد
دکترش گفت باید از پوشاک بگیریش.
حتی شبا وقتی لالا میکنه هم باید باز بمونه.
مجبور بودم واسه بهبودی دخترم هر چه زودتر
از پوشاک بگیرمش.اولین کاری که کردم یه
توالت فرنگی عروسکی خریدم واسش.
بهشم یاد دادم هروقت کار خرابی داشت
در صندلیشو برداره اونجا کارشو انجام بده.
واقعا سخته واسه جیگری که تا حالا تو
پوشاکش کارشو انجام میداد یدفعه ای بیاد
بگه جیشی دارم .عروسک من کار خرابیشو
اول دلخور میشدم ولی بعدش قانع میشدم
که اون زوده براش تا قبلش بهم بگه.
خلاصه یه هفتهای طول کشید تا بهم بگه.
اما الان تقریبا عادت کرده یا میگه یا در
الی جون بامزه کار خرابی میکرد از فیگورهاش
چند تا عکس گرفتم که در ادامه میبینید
.یاد گرفته شلوارشو درمیاره میپوشه
از این کار لذت میبره.خلاصه با این همه
وقتی با دوستاش مشغول بازی هست فراموش
میکنه بگه و خرابکاری میکنه میخنده. باورتون نمیشه طوری
میشد که هرروز 19-20 تا شلوار میشستم.
هی گیر دادی میخوام با باربیها جیشی کنم گذاشتی رو پاهاتو
این قیافه رو گرفتی بهشونم میگفتی بابی بابی جیش جیش
الان تقریبا دو ماهی میشه از پوشاک گرفتمت نفسم خودت
میری در صندلی رو میذاری کنار میشینی کارتو انجام میدی